مشاهیرعلم وفرهنگ پنجشیر
مرزاملاقلندر فرزند شاه نیاز مشهور به شهینداد پریانی دربین سا لهایی ۱۱۶۰الی ۱۱۷۰ هـ ق در قریه( پایان کوچه) واقع شهرستان کرپیتاب یکی از دهکده های پریان پنجشیر دیده بجهان گشود ، نظر به گفته بزرگ سالان محل وی درایام کودکی نزدی علمای محل( کرپیتاب) به آموختن علوم اسلامی آشنایی کامل پیدا کرده وسپس در ایام نوجوانی به بخاطر پیشبردوادامه تحصیل اش عازم بلخ شریف گردید ومدت زیادی در آنجا به کسب علوم اسلامی ادامه داده و بعداز آنجا به بخارا شریف رفته وتحصیلات خویش را در علوم اسلامی به شکل نقلی وعقلی آموخت، مرزا ملا قلندربعد از باز گشت از بخارا شریف به عنوان یک عالم دین خدمات زیادی را به باشنده گان روستای پریان انجام داده است وی زمانی به گفتن شعر وسرودن نظم آغاز کرده که وی روزی به بخاطر خریدن آرد گندم به روستای انجمن بدخشان رفته بود ، در هنگام باز گشت در توابع روستای پریان محل بنام خشکه دره نا خود آگاه به یک شخص (رجال غیب) مواجه شده شخص مذکور از مرزا خواست ا:ای ملا! من بسیار گریسنه شدم ! آرد در نزد شما موجود است ! شما باید یک کوزه آب را ازآن چشمه بیا ورید !تا آمد ن شما من هیزم جمع میکنم ، ملا با شنیدن حرف های آن شخص به آوردن آب رفت، همین که آب را با خود بیا ورد، در این هنگام دید ه که نانبدون آتش وآب پخته گردیدوآماده به خوردن شده است شخص مذکور به ملا گفت : لطفاً بیا یئدبامن نان بخوریم، مرزا ملا قلندر به نزد وی نشست وبه خوردن نان آغاز کرد،همین که وی اولین لقمه نان را در دهان خود مانده به تشویش افتید که آیا این نان چطور پخته شد؟ در صورت که نه هیزم بوده نه آب پس چطور امکان دار؟ کی به یک لحظه نان پخته وآماده خوردن شود؟ مرزا ملا قلندر در حالیک یک لقمه نان را در دهن خود گزاشت ومی جویده که ناگاه شخص مذکور لقمه نان را از دست وی گرفت وخود ر ا از نظر وی غائیب نموده وملا بعد ازین به گفتن شعر ونظم آغاز کرده است مرزا ملاقلندر شاگردان زیادی تربیه نموده و مردم محل را در جهت رشد و غنا مندی فر هنگ اصیل اسلامی و آریایی تشویق وترغیب وافرنموده است .که از جمله در برگزاری مراسم نوروز باستانی وسایر عنعنات وروسوم پسندیده مردم پریان را یاری وهمکای نموده وی به مناسبت فرا رسیدن نوروز بهاریه زیبا ی را سروده است که بعد ازدر گزشت وی تقریباً ۱۰۹ سال تااکنون درمیان مردم پریان به عنوان سر خط سرود ها وترانه های نوروزی در مراسم بر گزاری جشن ها خواده می شود.مرزا ملاقلندر یک شخص سخاوتمند ودر نهایت امر یک روحانی مهمان نواز بوده ده هانفر کفر (کتور) ومسلمان از دستار خوان او غذ ا می خوردند ،نظر به پاس وخدمات آرزنده وبی مشابه وی را مردم محل لقب بابا نیز دادند. اما زمانکه دوفرزند اش بنام های عبدالر حمن و فرزند دیگراش عمر خان توسطچند تن مردمان( کتور) شهید گردیدند وی عرض اش را به یکی ازشا ها سلطنت کابل رسانید وتوجه حکومت کابل رابه نابسامانی قتل وکشتار بین روستای پریان (کتور )جلب نمودبنا به گفته بعضی روایات. وی در زما ن تیمورشاه درانی مدت ها مشغول خدمت به فرهنگ بوده نظر به خدمات فرهنگی واجتماعی اش به مردم وی از طرف تیمور شاه درانی به لقب (باغ بهارمعنی)مفتخرگردید.مرزا ملاقلندر بابا تا اواخر عمر خویش شعر می سرود حتی هنگامیکه ضعیف هم شده بود ُ اشعار ش را شخص بنام ملاغریب محمد می نویشت،سرانجام یک شب ملا در خواب دید که شخص به نزد وی آمد وبه اومیگوید :ای ملا! از خواب برخیز! امشب شما را به امر خداوند(ج) به آسمان میبرم، اما به یک شرط که هر گز به عقب خودنگاه نکنی ! سپس هردوبه طرف آسمان حرکت کردندهمین که به مصافه زیادی راه را پیمودند، از عقب هاتف صدازد، ای ملا برگرد وبه عقب خود نگاه کن!که زمین چقدرخورد به نظر میرسد . همین که ملاقلندر بابا در این هنگام به عقب خود نظر افگند، واز خواب بیدار شد. دید که هردوپای اش شکست است سر انجام به اثر این تکلیف از دار فانی بدرود حیات گفت وجسد اش را در قبرستان ( میان کوه ) به خاک سپردند امروز زیارت گاه خاص وعام است..
شب که رفتم جرعه می نوش میکردم نشد
خویشتن را باملک همدوش میکردم نشد
گرنمی بود برکفم از مال دنیا سوزی
هرچی دردل بود پنهان روش میکردم نشد
از جراحت ها ونیش تیر پیکام فراق
از شراب دلخوش داروش میکردم نشد
دوستان عزیز!